مقدمهای بر نظریه سازمان
چیستی نظریه سازمان:
- هر نظریه از جمله آنهایی که درباره سازمانها هستند از قابلیت شعور متعارف ما بهره میگیرند تا پدیدهها را برحسب شباهتها و تفاوتهای ادراک شدهای که دارند، برای معنابخشی به جهان، یکجا جمع کند.
- همه نظریهها، مفاهیمی انتزاعی را به یکدیگر پیوند میدهند تا پیشامد، ناهمگونی یا عدم رخداد برخی پدیدهها را تبیین کنند. هدف اصلی نظریه ایجاد شناخت جهان و توان پیشبینی است.
- محور این فرآیند تبیین نظری، درک علت و معلول است: نظریهها ضمن ارائه رابطه علی بین پدیدههای مختلف، چرایی رخداد چیزها را تصریح میکنند. به شکل زیر دقت کنید:
کارکرد نظریهها:
- نظریهها ابزارهای زبان شناختی و ادارکی هستند که برآنند تا با نشان دادن جهان به صورت علّی، چیزهایی را درباره آن به ما بگویند. مسلماً در مورد نظریههای علم اجتماعی – از جمله نظریه سازمان – این امر در مورد رفتار افراد در بسترهای گوناگون اجتماعی است.
- نظریهها ابعادی از دنیا را (چیزی از آنچه مورد مطالعه ماست) تعریف، طبقهبندی و دستهبندی میکنند.
- نظریهها عللی را به صورت روابط علت و معلولی پیشنهاد میکنند که تغییرات پدیده خاصی را برحسب اثرات کنش یا تغییر در پدیدهای دیگر تبیین میکنند (چرایی و چگونگی).
- نظریهها موقعیت (موقعیتها) و بسترهایی زمانی را شناسایی میکنند که این روابط علّی در آنها رخ خواهند داد یا رخ نخواهند داد، و در نتیجه محدودیتهایی را برای مکانی که در آنها مصداق دارند، وضع میکنند.
- به این ترتیب، نظریهها براساس همین تحلیل چیستی، چرایی، چگونگی، زمانی و مکانی میتوانند کنشهای ما را هدایت کنند، زیرا پیشبینی را ممکن، در نتیجه ما را به طور بالقوه به پیشبینی، اثرگذاری یا حتی کنترل رویدادها قادر میسازد. با مداخله و تغییر در متغیر مستقل و متغیر وابسته باید آنگونه که نظریه پیشبینی کرده و طبق همان هم برقرار است، تغییر کند.
- نظریهها از رفتار و زندگی روزمره ما جدا نیستند؛ در واقع ما اغلب مرتباً نظریه را به صورت”شعور متعارف” به کار میگیریم تا به تجارب خود معنا و به کنشهای خود جهت بدهیم، اما این فرآیند به سبب بیخبری ما از کاربرد نظریه معمولاً تلویحی است.
- نظریهها مهم اند، زیرا در آنچه برای افراد رخ میدهد تأثیر دارند. از آنها برای وصف، تبیین و به همین درجه از اهمیت، توجیه کارها و نیز نحوه انجام آنها استفاده میشود؛ بنابراین لازم است در قبال نظریههایی که استفاده میکنیم تا به آنچه میپنداریم در حال وقوع است، معنا بدهیم – به ویژه وقتی که افراد چیزهایی را معرفی میکنند که گویی ”هیچ جایگزینی برای آنها وجود ندارد“ – محتاط باشیم.
- بیش از 45 سال قبل، پارسونز، یکی از دانشمندان تأثیرگذار در علوم اجتماعی اذعان داشت: «جهتگیری سازمان برای دستیابی به هدف یا مقصودی خاص، در مقام یک نقطه مرجع تحلیلی رسمی، به عنوان خصیصه یک سازمان استفاده شده است، که آن را از دیگر گونههای نظام اجتماعی متمایز میسازد».
- اگر چه شاین (1970) پذیرفته ارائه تعریفی ساده از سازمان بسیار دشوار است، خود تعریفی مشابه اما قدری با گستره کاربرد بیشتر ارائه می کند: «سازمان، هماهنگی عقلایی فعالیتهای جمعی از افراد برای دستیابی به برخی مقاصد و اهداف معین مشترک، از طریق تقسیم کار یا کار ویژه و نیز سلسله مراتب فرمانرانی و مسئولیت است».
هرمنوتیک دوگانه:
- هرمنوتیک از واژه یونانی هرمنوتیکوس (Hermeneutikos) به معنای تفسیر مشتق شده است.
- به طور ساده، علوم اجتماعی برخلاف علوم طبیعی دچار هرمنوتیک دوگانهاند، بدین معنی که با توجه به ماهیت انسان و رفتارش متغیر است و با آگاهی از پدیدهای رفتار خود را تغییر میدهد. نظریهپردازان علوم اجتماعی نیز با ارائه نظریهای مبتنی بر مشاهدات خود، باعث ایجاد رفتاری جدید در سیستم انسانی میشوند، درنتیجه کنش افراد تغییر میکند و برای تبیین رفتار جدید نظریهای دیگر شکل میگیرد.
تبیین و فهم ماهیت متنوع نظریه سازمان:
- وقتی فردی برای نخستین بار سراغ نظریه سازمان میآید، ناگهان با گسترهای از نگاههای گوناگون برخورد میکند که افراد آنها را میپذیرند و از آنها برای فهم سازمانها بهره میگیرند؛ گسترهای که به نظر زمینهای برای بحث است و اغلب نظریهپردازانی که پرچمهای گوناگونی را به نشانه وفاداری بر دوش گرفتهاند، به شدت در آن در حال منازعه اند: اثبات گرایی، مدرنیسم، تفسیرگرایی، نظریه انتقادی، پست مدرنیسم و غیره.
- مهم است بدانیم که هر تلاش علمی بر پایه پیشفرضهایی فلسفی درباره هستی شناسی و معرفت شناسی استوار شده است. هیچکس مصون از تأثیرات این دو نیست، به طوری که ما اغلب متوجه نمیشویم که چگونه پاسخهای تلویحی ما به این موضوعات بحث انگیز فلسفی، در نحوه فهم ما از دنیا اثر میگذارند. در این راستا دو مفهوم معرفت شناسی و هستی شناسی مورد بررسی قرار میگیرند.
معرفتشناسی (Epistemology):
- معرفتشناسی ناظر بر این است که ما چه وقت ادعایی درباره جهان را موجه میپنداریم.
- سؤال معرفتشناسی این است که اگر ما چیزی را میدانیم چگونه میدانیم و چه زمانی ادعاهای دانش دانشمندان (علم اجتماع) معتبر هستند؟ درواقع، ممکن است ما بهصورتگوناگون، در بسترهای اجتماعی مختلف و با استفاده از قراردادهای معرفتشناختی متفاوتی تلویحاً چنین قضاوتهایی را انجام دهیم.
- البته معرفت شناسی موجب طرح موضوع بحثانگیزی نیز میشود و آن اینکه آیا مامیتوانیم بهطور عینی و بیطرفانه بر آنچه در دنیا «وجود خارجی» دارد، واقف شویم و بهموجب آن شواهد لازم را گردآوری کنیم. بهعبارتدیگر آیا ممکن است دنیای اجتماعی را – در بحث ما، سازمانها را – بدون اثرگذاری بر آنچه به هنگام عمل مشاهده میبینیم،بیطرفانه مشاهده کنیم؟
- ازنظر عینی گرایان معرفت شناختی، واقعیاتی که وجود خارجی دارند میتوانند و میبایست داور نهایی صدق یا کذب نظریههای ما باشند و از همین رو میتوانند بهعنوان راهنمای عمل مورداستفاده قرار گیرند. اگر نتوانیم از شواهد تجربی برگرفته از واقعیت برای داوری کفایت نظریههای خود استفاده کنیم، در این صورت در معرض خطر گرفتار شدن دربند کار حدسی، تعصب، خرافه، پیشداوری و مانند آنها قرار خواهیم گرفت.
- این مطلب که ما فکر کنیم میتوانیم در نحوه ادراک خود از جهان، عینی باشیم، رهنمودهای ضمنی عمدهای برای این فکر ما دارد که میاندیشیم میتوانیم بهصورت عینینظریههایمان را درباره سازمانها آزمون کنیم و سپس با حدی از اطمینان، از آنها برای اعمال تغییرات در سازمانها استفاده کنیم.
هستی شناسی (Ontology):
- هستی شناسی بر پایه هدفی که ما داریم، پرسشهایی را بدین گونه طرح میکند: آیا واقعاً پدیده موردبررسی ما مستقل از دانایی و ادرکمان وجود دارد، یا اینکهآنچه ما معمولاً میبینیم و آن را واقعیت میپنداریم، پیامد و آفریده همین افعال دانستن و ادراک است؟
- در اینجا ما اساساً به وضعیت هستی شناختی واقعیت اجتماعی و پدیدههای آن (همچون سازمانها) معطوف هستیم و مشتاقیم ابعاد سازنده این واقعیت را بشناسیم.
تفکیک بین پیش فرض های واقع گرا و ذهنیت گرا از منظر هستی شناسی و معرفت شناسی:
- پیشفرض واقع گرا مربوط به وضعیت هستی شناختی پدیدههایی هستند که ما فرض میکنیم واقعیت اجتماعی را ساختهاند و همراه با این دیدگاه هستند کهپدیدههای مزبور «خارج از ما»، مستقل از ساختارهای ادراکی یا شناختی و تلاشهای ما برای دانستن وجود دارند.
- پیشفرض ذهنیت گرا به وضعیت هستی شناختی پدیدههای اجتماعی میپردازد که ما با آنها سروکار داریم، این پیشفرضها به لحاظ فلسفی مستلزم این دیدگاهاند که آنچه را ما واقعیت اجتماعی میپنداریم، آفریده و بازتاب آگاهی و شناخت ماست.
پیش فرض های فلسفی اثبات گرایی:
- اثبات گرایان قائل به این هستند که موضعی وجود دارد که مشاهدهگر میتواند به آن تکیه کند و آنچه را که فکر میکند واقعیت خارجی است، بهصورت عینی و بیطرفانه مشاهده کند. به این منظور، اثبات گرایان بر این باورند مادامیکه از رویههای روششناختی صحیحی تبعیت شود، میتوان بدون تأثیرگذاری در آنچه مشاهده میشود، فعل مشاهده را انجام داد.
- در عمل، دانش معتبر زمانی بهدست میآید که نظریه از طریق مقایسه با دادههایی که از واقعیت – آنگونه که هست – گردآوریشدهاند و لاجرم بازتابی از آن محسوب میشوند، مورد آزمون واقع شود. دانش بهدستآمده از چنین نظریههایی که اینگونه آزمونهای دقیق تجربی را پشت سر گذاشتهاند، میتواند بهعنوانمثال توسط کارگزاران مدیریت برای اعمال تغییرات و بهبود دنیا استفاده شود.
- بهزعم اثبات گرایان، اگر نتوانیم مستقیماً از طریق جهاز (دستگاه) حسی خود بهپدیدهای دستیابیم، اگر نتوان بههیچوجه آن پدیده را مشاهده کرد، در این صورت جای این سئوال باقی است که آیا این پدیده اصلاً وجود دارد یا نه؟ هر چه را که نتوان مشاهده کرد، محصول خرافه، تعصب، افسانه یا وهم است – مانند اسب شاخدار، بشقابپرندهها، شبح، روح، دیو، اژدها یا خدایان – ولاجرم ارتباطی با علم صحیح ندارد.
- البته ممکن است حواس ما (توانایی ما در دیدن، شنیدن، لمس کردن، بویایی و چشیدن) گمراهکننده باشند؛ بنابراین مهم است که دانشمندان پس از گردآوریدادهها بهمنظور حفظ عینیت، پرهیز از سوگیری و اجتناب از خطر دگرگونی دادههاحین عمل گردآوری آنها، فاصله خود را با دادهها حفظ کنند. ازنظر اثبات گرایان،میتوان با استفاده از شیوههای صحیح گردآوری دادهها– دادههایی که منتظرند تاهر آینه از «واقعیت خارجی» کشف شوند – عینیت را تضمین کرد.
- اثبات گرایی بنا به دو دلیل برای مدیریت حیاتی است؛ نخست همانگونه که توماس (۱۹۹۷) عنوان میدارد، «فنونی را برای کنترل دنیا وعده میدهد» که انتظار میرود در اختیار مدیران قرار گیرند؛ دوم مادام که مدیران در عمل از دانش علمی بیطرفی استفاده کنند؛ فعالیتهای متعاقب آنان – بهعنوان فعالیتهای فنی محضی که ریشه در نمودهای عینی واقعیت دارند- با احتمال بیشتری به رسمیت شناخته میشوند.
- بهترین راه برای فهم رفتار انسان این است که به مثابه واکنشی ضروری تلقی شود که محرکی بیرونی یا جمعی از محرک ها مستقیماً علت آن هستند:
پیش فرض های فلسفی تفسیرگرایی:
- در مقابل بر اساس دیدگاه تفسیرگرایانه بهترین راه برای فهم رفتار یا اقدام انسان این است که به مثابه پیامد معانی، تفاسیر و فهمهای مأخوذ از فرهنگ توسط انسانهای کنشگر تلقی شود که به رویدادهای پیرامون خود الصاق میکنند:
- منازعه معرفت شناختی ذهنیت گرا در مقابل اثبات گرایی، ما را ناگزیر از بهکارگیری استنباطها و پیشفرض گوناگونی میکند که:
- الف) مانند مجموعه صافیها یا نظرگاههایی در وسط قرار میگیرند و آنچه را میبینیم شکل میدهند، و باعث میشوند تا ما دنیای اجتماعی بیرون را به صورتهای خاصی تفسیر کنیم. نظریه انتقادی. شاید حقیقت «وجود خارجی» داشته باشد، اما ما هرگز نمیتوانیم بر آن واقف شویم.
- ب) طی خود عمل ادراک و از طریق آن، آنچه را میبینیم خلق میکنیم. چیزی «خارج از ما» وجود ندارد. آنچه ما حقیقت میپنداریم، از دورن خود ما نشأت میگیرد.
پیش فرض های فلسفی انتقادی:
- اختلاف اساسی بین نظریهپردازان انتقادی و پستمدرنیستها بر سر رهنمودهای ضمنی هستی شناختی مربوط به التزامات معرفت شناختی ذهنیت گراست که در میان آنها مشترک است. درحالیکه نظریهپردازان انتقادی به وجود «واقعیت خارجی» معتقدند، پستمدرنیستها چنین باوری ندارند. این چیزی است که شکلهای بسیار مختلف نظریه سازمان را موجب میشود.
- نظریه انتقادی با آنچه از آن تحت عنوان «موضع پدیدار گرا» یاد میشود، تطبیق مییابد که در آن، تحت تأثیر فرآیندهای تفسیری ناشی از فرهنگ، آگاهی بشر واقعیتهای ما را شکل میدهد. بنابراین فرض بر این است که واقعیت، سازندگی اجتماعی است؛ چیزی که نمیتوانیم از انجام آن سرباز زنیم. اما نسخهها یا تصاویری از واقعیت که استعمال میکنیم، همواره قابل تغییراند، زیرا شرایط اجتماعی ایجاد آنها تغییر میکند.
پیش فرض های فلسفی پست مدرنیسم:
- از نظریه پستمدرنیستها، تلاشهایی که صورت میپذیرند تا از طریق گردآوری دادههای تجربی عینی نظریههایی که بازگوکننده روابط علّی باشند ایجاد شوند، امید واهیاند، زیرا هنجارها، اعتقادات و ارزشهایی که در بطنرشتههای دانشگاهی دانش کندان علم اجتماعی نهفتهاند، موجب ایجاد یا خلق چیزی میشوند که آنها واقعیت اجتماعی تلقی میکنند؛ بهطوریکه گفتمان فرهنگی هر کنش گری در آنچه وی ادراک میکنند اثر میگذارد.
- پستمدرنیستها از واژه گفتمان در خصوص ابزارهای ذهنی استفاده میکنند که افراد بهوسیله آنها ادراکات خود را سازماندهی میکنند. گفتمانها سیاقهایذهنی با قالبهای زبانشناختیاند که پدیدهها بر اساس آنها تجربه میشوند، عمل میکنند، ساخته میشوند و ما آنها را دارای «وجود خارجی» فرضمیکنیم. این گفتمانها در هر آنچه که درباره پدیده خاصی اندیشیدنی، نوشتاری یا گفتاری است ظهور مییابند.
- فعل دانستن از طریق گفتمانهای به کار رفته، دنیای اجتماعی را میآفریند؛ اما به نظرمیرسد در حالی که ما به فعالیتهای عملی خود سامان میدهیم، این واقعیت، خارج و مستقل از ماست؛ به عبارت دیگر، مخلوقات ذهنی ما تجسم بیرونی یافتهاند و چنان ادراکمیشوند که گویی مستقل از ما وجود دارند؛ یعنی طوری تجسم یافتهاند که گویی چیزهایی هستند که با ما کاری ندارند. به زعم پست مدرنیستها، ما معمولاً از این فرآیندهای آفرینش گر بی اطلاع میمانیم، طوری که گویی نقش خود را در آنها فراموش کردهایم. ما میتوانیمبا یادآوری نقش خود، به منازعه گفتمانهایی برخیزیم که غالب شدهاند و مسلم فرضمیشوند.
- • واژه پست مدرنیسم به دو صورت بسیار متفاوت میتواند به کار رود که با یکدیگر ناسازگارند. نخست، میتوان از پست مدرنیسم راجع به تحلیلهای سازمانی استفاده کرد که از فلسفه ضد اثباتگرای پست مدرن برای منازعه با نحوه معنا بخشی ما به پدیدههایسازمانی بهره میگیرند. این رویکرد ایدههای عینی گرایی و بیطرفانه بودن را از اساس ویرانمیکند.
- • با وجود این، مورد استفاده دیگر واژه پست مدرن اغلب به دوره یا عصری تاریخی اطلاقمیشود. این رویکرد جایگزین به عنوان ایدهای بدیهی فرض میشود که بر اساس آن امروزه همه سازمانها با دوره زمانی جدیدی مواجهاند که طی آن فرآیندهای تولید، توزیع، مبادله و مصرف نه تنها به شدت شتاب گرفتهاند، بلکه به طور فزایندهای نیز تنوع یافته، تخصصی و گذرا شدهاند. اغلب به این دوره جدید تاریخی، پست مدرن گفته میشود که مستلزمشکلهای جدیدی از سازمان و مدیریت است.
اهداف آموزش
- نظریه سازمان بازاندیشانه: نمادها، معانی و تفسیرها
- نظریه سازمان انعکاسی: نظریه انتقادی و روانکاوی
- سیر تطور مدیریت از منظر نظریه سازمان مدرنیست
- جمعبندی: نگاه و چالش ها
- نظریه مدرن سازمان: زیربنای آینده؟
- نظریه سازمان نومدرنیست: اولویت با انسان؟
- نظریه سازمان نومدرنیست: سوار بر امواج نو؟
- نظریه سازمان پست مدرن: اشکال سازمانی نو برای هزاره نو
- پست مدرنیسم به منزله یک فلسفه: چالش واپسین نظریه سازمان
1. نظریه مدرن سازمان؛ زیربنای آینده؟
مقدمه مقاله
اساس مدرنیسم بر ایده «جهان منتظم» استوار است، بدین معنا که آشوب و بینظمی از طریق اراده و نیت انسان قابل مدیریت است. این جهان نوعی جهان انقلابی است که در آن خبری از روشهای کهنه سازماندهی نیست و نوعی گرایش به پرسشگری و چالشگری مستمر بر آن حاکم است.
رویکرد مدرنیست به سازمانها بر این باور استوار است که اگر رویکردی سیستمی، عقلایی و علمی را نسبت به زندگی سازمانی در پیش گیریم، آنگاه سازمانهایمان میتوانند ماشینهای کارآ و اثربخش ارائه دهند خدمات صنعتی، بازرگانی، و دولتی شوند. یکی از ویژگیهای اصلی نظریه سازمان مدرنیست، توجه آن به شکل سازمانهاست.
مدرنیستها معتقدند که سازمانها برای کارآ و اثربخشبودن میبایست به گونهای طراحی شوند که ساختاری شفاف، نظم و ثباتی عقلایی و خطوط فرمانرانی و پاسخگویی روشنی داشته باشند.
بوروکراسی، یکی از راههایی است که مدرنیستها برای دستیابی به اهداف فوق آن را مطرح میکنند. از نظر مدرنیستها شکل بوروکراتیک سازمان به همراه نظم سلسله مراتبی مشهود آن و همچنین با ساختارها و شیوههای کاری که به دقت طراحی شدهاند، سازمانهای بزرگ را قادر میسازد تا نسبت به محیط خارجی که به سرعت در حال تغییر است واکنش نشان دهند.
معماری و مدرنیسم مقاله
دوره سیطره معماری مدرن از دهه 1930 تا دهه 1980 بود. اساساً معماری مدرنیست:
- استفاده از مواد و فناوری های جدید برای ساختمان سازی
- به شدت ساختاریافته و منظم است.
- میل به خطی بودن دارد و هر چیز جای خود را دارد.
- عدم وجود دکوراسیون غیرکار ویژه ای تجلی دقت ذهنی مدرنیسم است. هر جنبه از این طراحی به دقت مورد تحلیل قرار گرفته است تا کار ویژهای خاص داشته باشد.
- معماری مدرنیست بواسطه کار ویژهای گرایی، خلوص شکل و ارزش نهادن به علم و مهندسی، رویکردهای پیشین به معماری را پرزحمت و ریزهکاری خوانده و رد میکند.
- معماری مدرنیست متکی به رویکردهای علمی به مهندسی و طراحی است.
- معماری مدرنیست همچنان که توسعه یافت به پدیدهای جهانی، چه در کشورهای توسعه یافته و چه در حال توسعه، تبدیل شد. این معماری زبان جهانی سبک و طرح معماری شد.
در عرصه نمود زیباشناختی ساختمانهای مدرنیست، برداشت دوگانهای وجود دارد:
از یک سو معماری مدرن میتواند زیبایی و خلوص فراوانی در نظم و نما داشته باشد و بدین روی شبیه ماشینی است که افراد در آن می توانند کار کنند، زندگی کنند یا بدون بی نظمی، با محیط پیرامونشان همساز شوند.
از سوی دیگر زیبایشناختی مدرنیسم «از منظر شما» میتواند به لحاظ تجلی هدف؛ درنده و بی انعطاف و از نظر نفوذش، سلطهگر باشد.
نظریه سازمان مدرنیست چیست؟ مقاله
نظریه سازمان مدرنیست: سازمان به مثابه سیستم مقاله
سیستمهای بنیادین سازمان: مقاله
سطح 4: «ماشین زنده است!- البته تقریباً» مقاله
بوروکراسی در مدرنیسم مقاله
مضامین مدرنیست در طرح سازمانی؛ بوروکراسی مدرن، چالشی مهم برای طرح سازمان مقاله
سنت مدرنیست ها در فرهنگ سازمان مقاله
2. نظریه سازمان نومدرنیست: اولویت با انسان؟
نظریه سازمان نو مدرنیست مقاله
چگونه روتلیسبرگر نوعی نظریه سازمان «کاربردی» ارائه کرد؟ مقاله
مکتب روابط انسانی توسعه می یابد مقاله
شوق به تعلق: تعهد بسیار زیاد مقاله
نظریه سازمان نومدرنیست به چه نحو فهم ما از فرهنگ سازمان را بههم میریزد؟ مقاله
نظریه سازمان نومدرنیست به چه نحو چالشهایی را در طرح سازمانها ایجاد میکند. مقاله
طرح سازمان و توسعه مقاله
3. نظریه سازمان نومدرنیست: سوار بر امواج نو؟
مقدمه مقاله
- این فصل به یکی از ابعاد بسیار مهم تمامی سازمانها میپردازد. یعنی فرآیندهایی که بدان طریق اعضای سازمان به کنترل و نفوذ بر یکدیگر برای انجام کارها، نحوه انجام کارها، زمان انجام کارها، مکان انجام کارها و این که چهکسی این کارها را انجام دهد؟
- هرگونه تلاشی در جهت کنترل یا تأثیرگذاری بر رفتار زیردستان، به سبب ماهیت غیرقابل پیشبینی واکنشهای اعضای سازمان و مهمتر از همه به علت آنچه که سازمان غیررسمی نامیده میشود، فرآیندی بسیار پیچیده و غامض است. در ادامه لایه دیگری از این پیچیدگی که منبعث از نحوه کارکرد اشکال کنترل رسمی است مدیریت فرهنگ، یعنی وجهه مشخصه مدیریت موج نو، توسط مدیران عملیاتی شده و از دیگر انواع کنترل متمایز میشود.
- صرفنظر از اشکال کنترل بهکاررفته، نخبگان سازمانی با طیف وسیعی از واکنشهای زیردستان مواجه شدهاند که این واکنشها از انواع مختلف رفتار سازشگرانه، تا زیرکانه و اغلب اوقات اشکال نهان مقاومت و سوءرفتار سازمانی، تا تمرد فعالانه آشکار گسترده بوده است.
- استفاده از استعاره موج سواری توسط وی بدین منظور بوده است که فرآیند برخورد با تغییرات سریعی که گمان میشد سازمانها با آنها مواجه شوند و مدیران ارشد باید با آنها منطبق گردند را به تصویر بکشد. برخی از استراتژیهای پیشنهادی وی در این زمینه بدین قرار هستند:
خلق و ابلاغ نوعی چشم انداز مشترک
ایجاد سازمانهای مسطحتر و با سلسلهمراتب کمتر
ایجاد انعطاف و آزادی بهوسیله دادن استقلال به کارکنان از طریق توانمندساختن آنها
ارتقای کارآفرینی و ریسکپذیری مبتنی بر بررسی محیط و پیشبینی تغییر در بین مدیران
توسعه مهارتهای مدیریت از راه دور بهگونه ای که کنترل مدیریت از راه دور قابل اعمال باشد
ایجاد سازمانهای منعطفتر با محوریت تیمها و گروههای کوچکتر
- محور تمام این استراتژیها تغییر فرهنگ شرکت و چارچوبدهی مجدد ادراکات اعضای سازمان بهگونهای است که خلاقیت، یادگیری و نوآوری مجال بروز و ظهور یابند چرا که «اندیشه نخنماشده سلسلهمراتب که در آن یک عضو، فعالیتهای اعضای دیگر را هدایت میکند به دار فراموشی آویخته شده است» (مورگان 1988: 129).
- مدیریت ابعاد فرهنگی سازمان (به عنوان نوعی استراتژی کنترلی قاطعانه برای همگنسازی فرهنگی و تسهیل انسجام اجتماعی اعضای سازمان) بود تا نوعی «فرهنگهای قوی» ایجاد کند، که این فرهنگها آن دسته از رفتارهای کارکنان را ترویج میدادند که بهرهوری، کیفیت، انعطافپذیری و مانند اینها را تقویت میکرد.
- سازمان رسمی بر پایه این پیشفرض استوار است که کنترل نظاممند روابط سازمانی میسر و مقدور است.
- کنترل رسمی اشاره به فرآیندها و شیوههای عمل سلسلهمراتبی هرروزه ای دارند که معطوف به حصول اطمینان از این مهم هستند که نیروی کاری بالقوه اعضای سازمان در رابطه با انجام وظایف سازمانیشان به بروز و ظهور رسیده باشد.
- باوجوداین، اعمال کنترل رسمی بر موجودات انسانی موضوع بحثانگیز بسیار مبهم و همزاد با پیامدهای ناخواسته بسیاری است؛ که این امر عمدتاً از سه دلیل ناشی میشود (رفتار غیرقابل پیشبینی، کنترل غیررسمی، و پیچیدگی و مسایل پیادهسازی کنترل).
رفتار غیرقابل پیشبینی مقاله
پیچیدگی و مسایل پیادهسازی کنترل مقاله
انواع کنترل مقاله
موجنو در عمل: مدیریت تغییر فرهنگی مقاله
عوامل مؤثر بر قابل قبول بودن اشکال مختلف کنترل مقاله
4. نظریه سازمان پست مدرن: اشکال سازمانی نو برای هزاره نو
پست مدرنیسم چیست؟ مقاله
مراحل بل در مورد رشد اجتماعی مقاله
نوفوردگرایی، تخصصی شدن منعطف و پسافوردگرایی مقاله
اشکال سازمانی مدرن و پست مدرن کلگ مقاله
5. پست مدرنیسم به منزله یک فلسفه: چالش واپسین نظریه سازمان؟
پست مدرنیسم چیست؟ مقاله
سه متفکر برجسته پست مدرنیسم مقاله
6. نظریه سازمان بازاندیشانه: نمادها، معانی و تفسیرها
بازاندیشی چیست؟ مقاله
فرآیندهای معناسازی – رویکرد تعامل گرایی نمادین مقاله
پدیدارشناسی مقاله
نمادگرایی سازمانی مقاله
شیوه های فهم از «خود» افراد در سازمان مقاله
فرهنگ سازمانی مقاله
7. نظریه سازمان انعکاسی: نظریه انتقادی و روان کاوی؟
نظریه انتقادی مقاله
نظریه روانکاوی مقاله
چالش روانکاوی و انتقادی برای سازمان ها مقاله
فرهنگ سازمان مقاله
8. سیر تطور مدیریت از منظر نظریه سازمان مدرنیست
خاستگاه های تاریخی و پیدایش مدیریت مقاله
انقلاب مدیریتی و ریشه های مدیریت گرایی مقاله
9. نگاهها و چالشها
جمعبندی مقاله
استفاده علمی از نظریه سازمان مقاله
درخواست مشاوره
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره این دوره درخواست مشاوره خود را ارسال کنید و یا با ما در تماس باشید.
درخواست مشاورهchat_bubble_outlineنظرات
قوانین ثبت دیدگاه
- دیدگاه های فینگلیش تایید نخواهند شد.
- دیدگاه های نامرتبط به مطلب تایید نخواهد شد.
- از درج دیدگاه های تکراری پرهیز نمایید.
- امتیاز دادن به دوره فقط مخصوص دانشجویان دوره می باشد.
amir.safari.moghadam( دانشجوی دوره )
بنظرم تمیز بود ولی ای کاش فقط برش از کتاب نبود و خلاصه مفاهیم بیان می شد تا ارتباط بین گزاره ها بهتر درک شود
amir.safari.moghadam( دانشجوی دوره )
نوشته 9 فصل ولی فقط 3 فصل اول کتاب مکولی هستش
Admin
سلام
دوره در حال تکمیل است.
تا پایان هفته کل ۹ فصل بارگذاری خواهد شد.
با مهر